باسمه تعالي
جايگاه مناظره و مباحثة ارزشمند در نهضت آزادانديشي
مناظره در لغت به معني در امري با هم بحث كردن و گفتگو كردن است. در شعر آن است كه شاعر يا نويسندهها دو طرف را برابر هم قرار دهد و آنها را بر سر موضوعي به گفتگو وادار كند و در پايان يكي را بر ديگري غالب گرداند.
مناظره در ادبيات مغرب زمين با Debat و Dialogue قابل تطبيق است. Debat قالبي ادبي است و آن مناظره ميان دو طرف است كه راجع به مسايل اخلاقي، سياسي، مذهبي، قانوني و نظاير اينها به تبادلنظر ميپردازند و قضاوت نهايي معمولاً توسّط طرف سومي كه بين دو طرف به حكميّت ميپردازد، بيان ميشود. اين قسم مناظره در قرن دوازدهم و سيزدهم و ايضاً تا قرن هفدهم در ادبيات مغرب زمين رواج داشته است و در نثر و نظم معمول بوده است.1
در لغتنامة دهخدا مناظره به معني با هم نظر كردن يعني فكر كردن در حقيقت و ماهيّت چيزي، با هم بحث كردن، مبادله و نزاع با همديگر و بحث با يكديگر در حقيقت و ماهيّت چيزي، و يا عبارت است از توجٌه متخاصمين در اثبات نظر خود در مورد حكمي از احكام و نسبتي از نسبتها براي اظهار و روشن كردن حق و صواب.
مناظره و مجادلة درست و اَحسن مورد توجّه قرآن مجيد بوده و در اين مورد به پيامبر اسلام (ص) چنين وحي شده است:
« اُدعُ اِلي سـَبيل رَبــِّكَ بـِالـْحـِكْمـَةِ وَ الـْمـَوْعـِظـَةِ الـْحَسـَنـَةِ وَ جادِلـْهُمْ بـِاَّلتي هِيَ اَحْسـَنُ اِنَّ رَبـَّـك هـُوَ اَعْلـَمُ بـِمـَنْ ضـلَّ عـَنْ سـَبيـِلهِ و هـُوَ اَعـْلـَمُ بـِالـْمُهْتـَدينَ. »2
« (اي محمد) بخوان به راه پروردگار خود (مردم را) بوسيلة حكمت و اندرز نيكو و با ايشان (درموردي كه آن دو ثمربخش نيست) به وجه احسن جدال كن و به درستي كه پروردگار تو خود داناتر است به آن كه از راه او گمراه است و او (خداوند) خود داناترست به هدايتشدگان.»
1 – فرهنگ اصطلاحات ادبي، بخشي از ص 277 و 278 .
متن:
مهمترين دستور در تبليغ كه براي هر مبلّغي سودمند است و هر چند مورد تبليغ او غير از طريق الي الله باشد همين است. ميدانيم كه مردم در فهم و درك مسايل درجات متفاوتي دارند. عدّهاي طالب فهم حقيقتاند كه با بحث كردن با آنان در محيطي آزاد و با تبادلنظر به نتيجة مطلوب رسيد. اما گروهي ديگر كساني هستند كه در اثر سوابق و ذخاير ذهني براي قبول موعظه آمادگي ندارند و يا روح تمرد و عصيان در ايشان نيرومند است. كه در مجادله با آنان بايد به جدال اَحسن پرداخت.
علم جـدل خود علمي مستقل است كه معمولاً در آخر كتب منطق از آن بحث ميشود و به طور خلاصه كنجكاوي در موارد قبول شخص منكر و كشف و موارد قبول اوست كه مجادل آن را پاية تبليغ قرار داده و از او اقرار ميگيرد و وقتي اقرار گرفت طرف نميتواند اقرار خود را انكار كند. به طور مثال جدل حضرت ابراهيم (ع) در برابر نمرود و چنانچه در قرآن مجيد آمده است، « ابراهيم (ع) گفت: رَبـّيَ الذي يـُحْيي و يـُميتُ. پروردگارم زنده ميكند و هم ميميراند. نمرود گفت انا اُحيي و اُميتُ من هم زنده ميكنم و ميميرانم و فرستاد تا دو زنداني را حاضر كردند، يكي را كُشت و يكي را آزاد كرد.شبهه در نظر جُهّال و نابخردان قوي بود. ابراهيم (ع) گفت: « فـَاِنَّ اللهَ يأتي بـِالشّمسِ مِنَ المشرقِ فأتِ بها مِن اَلْمَغربِ فَـبُـهـِتَ الذي كَفَـرَ » پس آنكه كافر بود (نمرود) مبهوت شد و جوابي نداشت. كلمة احسن كه صنعت جدال است براي آن است كه جدال بايد آرام و مؤدّبانه انجام گيرد تا بر لجاجت طرف نيفزايد و آنجا كه معلوم شود فايده ندارد، جدال احسن، رها كردن است مانند لكم دينُكم ولِيُ دينِ و اعرض عنِ الجاهلين.3
اسلام در مناظره و مباحثه انسانها را به نرم خويي و احترام نسبت به طرف مقابل فراميخواند. به مؤمنان فرصت انديشه و استنباط ميدهد تا در جوّ مساعد به تبادل نظر در امور مختلف بپردازند. پيامبر عظيمالشأن اسلام بارها و بارها با جاهلان و كوردلان با نرم خويي و آوردن حجّتهاي كافي برخورد ميكرد. به آنان فرصت ميداد كه بينديشند سپس نظر خود را اعلام نمايند. خوشزباني و حلم پيامبر (ص) در برابر مردم نشانگر آن است كه دين اسلام تندخويي و يك جانبه قضاوت نمودن و اظهار نظرهاي بيپايه و يك طرفه را مردود ميداند.
در اين مورد قرآن كريم ميفرمايد: فبـِما رَحْمَةٍ مِنِ الله لِـنْتَ لَهُم و لو كـُنْتَ فَظّاً غَليظَ القَـلْبِ لَا نـْفَضّوا مـِنْ حَوْلـِكَ فاعـْفُ غـَنُـهم وَ اسْتَغْفِر لَهُم وَ شاوِرْهـُمْ فِي الاْمرِ ...4 . رحمت خدا تو را با خلق خوش خو گردانيد اگر تندخوي و سخت دل بودي مردم از گرد تو پراكنده ميشدند پس اگر امّت به ناداني دربارة تو بد كنند از آنان بگذر و از خدا براي آنها طلب آمرزش كن و براي دلجويي آنها در كار جنگ مشورت نما ... مشورت كردن و احترام به امّت به مفهوم نظرخواهي و احترام به عقايد آنان است.
عقـل را با عقـل ديگر يـار كـن
|
امر شورا بُيًنَهْم را كار كـن
|
مشورت ادارك و هشياري دهد
|
عقلها را عقلها يـاري دهد
|
مشورت و تبادل افكار و عقايد در محيطي آزاد و به دور از خفقان تعصّبات بيمورد در حلّ اختلافها و مشكلات امري نيرومند به شمار ميآيد و در باروري دانه حصول به نتيجه مطلوب نقش حياتي دارد. هدف اسلام كه رساندن انسانها به كمال است انسانها را در اختيار و انتخاب صحيح و آزاد در انديشه و تدبّر در امور فرا ميخواند و در اين مورد تفاوتي بين انسانها قايل نيست.
قرآن از مسلمانان ميخواهد كه با اهل كتاب هم به روشي نيكو مباحثه نمايند. در اين مورد ميفرمايد: وَ لا تُجادِلوا اَهْلَ الكِتابِ الاّ بـِالّتي هِيَ اَحْسَنُ اِلّا الذّينَ ظَلَموا مِنْهُم و قولوا امـَنـّا بالذّي اُنـْزِلَ اِلـَيْنا و اُنـِزلَ اِلـَيْكـُمْ … 5 .
و شما مسلمانان با يهود و نصارا و مجوس كه اهل كتابند جز به نيكوترين طريق بحث و مجادله نكنيد. مگر با ستمكاران آنها و به اهل كتاب بگوئيد كه به كتاب آسماني قرآن كه به ما نازل شده و كتب آسماني شما به همه ايمان آوردهايم.
اين آيه به مسلمانان آگاهي ميدهد كه به آراء و انديشه يهود و نصارا و مجوس هم بايد احترام گذاشت و به كتاب آنان كه از سوي خداي يگانهايست ايمان آورد . اين آيه دالّ بر تشويق مسلمانان به آزاد انديشي و مباحثات درست و نيكو حتي با اهل كتاب است.
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذربنه
|
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
|
مولوي شاعر آزاد انديش ايراني اعلام ميدارد كه من با هفتاد و سه مذهبم. او اعتقاد دارد كه نظرگاهها يكي است و فيل تاريكخانه يكي بيش نيست اما يكي لقب دال به او ميدهد و يكي الف.
جوّ نامساعد اختناق و محيط رعبآوري كه به انسانها اجازه ابراز عقيده و بيان ندهد، افراد آگاه و روشنفكر جامعه را دچار يأس و نااميدي نموده، آنان افسرده و سرخورده و دلسرد از ناكاميها، پاي آبله و در جگر خاري سر ميدهند:
(مانده پاي آبله از راه دراز بر دم دهكده مردي تنها كولهبارش بر دوش دست او بر در،ميگويد با خود غم اين خفته چند، خواب در چشم ترم ميشكند6.)
همين فضاست كه فريادها را در گلو خفه ميكند و شاعر نااميد از ديكتاتوري و محيط تنگ و بسته و خاموش، سقف آسمان را كوتاه و زمين را دلمرده ميبيند. استبداد بيداد ميكند، شاعر نميتواند با كسي حرف بزند و درد دلش را بيان كند حتّـي نفسش سدّي در برابرش كشيده، دلگير از تلخيهاي سكون و سكوت سر ميدهد: وگر دست محبّت سوي كس يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون كه سرما سخت سوزان است
نفس، كز گرمگاه سينه ميآيد برون، ابري شود تاريك چو ديوار ايستد در پيش چشمانت نفس كاينست پس ديگر چه داري چشم ز چشم دوستان دور يا نزديك7؟
دكتر زرين كوب در مورد مباحثه مسلمين و اهل علم با يكديگر و با ساير علماي اديان ديگر مينويسد: اهمّيتي كه دين در نزد مسلمين داشت و به آن جهت همه چيز ديگر در واقع فرع و تايع آن محسوب ميشد، سبب گشت كه اهل تحقيق توجّه خاصي به عقايد و مذاهب اقوام مختلف پيدا كنند و اين نكته همراه با ارتباط و تماس دايم و روزانهاي كه مسلمين با پيروان اديان و شرايع وارد يا موجود در قلمرو اسلام داشتند، منتهي شد به پيدايش علم ملل و نحل، و علم كلام.
مطاعه علمي در اديان و مذاهب اقوام مختلف، در واقع بوسيله مسلمين بوجود آمد و براي بوجود آمدن آن هم تسامح محيط اسلامي اوايل اهل عباسيان و شور و شوق مأمون خليفه و معتزلة بغداد لازم بود.
در حالي كه چندي پيش امويها جعد بن درهم و غيلان دمشقي را در ظاهر به اتّهام عقايد بدعتآميز و در واقع به سب اتّـهامات سياسي هلاك ميكردند، در اوايل عهد عبّاسيان مجلس مأمون خليفه، محل بحث آزاد بود در باب عقايد و مذاهب مختلف. درست است كه اين تسامح فكري مانع از آن نبود كه خليفه با بعضي از عقايد كه مخالف اسلام ميدانست مبارزه كند اما فيالمثل خشونتي كه در محنة احمد بن حنبل نشان داد بعد از بحث و فحص علمي بود.
در هر حال، در روزهاي سهشنبه بنابر مشهور، علما و محقّـقان از اهل فكر و ديانات و مقالات در بارگاه اين خليفه حاضر ميآمدند. در حجرهاي خاص جمع ميشدند، طعام ميخوردند و دست ميشستند، آنگاه به مناظره مينشستند و در حضور خليفه با نهايت آزادي سخن ميگفتند چون شب فرا ميرسيد ديگر بار طعام ميخوردند و پراكنده ميشدند. در اين مجالس پيروان و پيشوايان اديان مختلف حاضر ميشدند چنانكه از غير مسلمين گهگاه كساني امسال آذر فرنبغ پيشواي مجوس و يزدانبخت پيشواي مانويه هم در آن راه داشتند، حتي يكي اباليش زنديك هم كه از آئين مجوس برگشته بود، در اين مجالس ممكن بود با موبد بزرگ زرتشتي در حضور مأمون گفت و شنود كند مأمون اين گونه مناظرات را وسيله عمده ميشمرد در جستجوي حقيقت و بر خلاف امثال هشام اموي، معتقد بود كه غلبه بر خصم بايد به حجّت باشد نه به قدرت زيرا غلبهيي كه به قدرت حاصل آيد هيچ چيز نميتواند آن را از ميان ببرد. اين مجالس كه گاه در طي آنها حتّي امام علي بن موسي الرضا (ع) باثنويه يا نصارا احتجاج ميكرد طبيعي بود كه ميخواست مباحثات راجع به اديان و مذاهب را مورد توجّة مسلمين سازد. درست است كه اين مناظرات ـ و علاقه خليفه به اينگونه مجالس ـ از عهد متوكّل به بعد از بين رفت و خلفا و سلاطين ديگر هم جز در موارد نادر بدين كار توجّه نكردند امّا علاقه به اين گونه مسايل در بين علما باقي ماند و كتب و رسالات در مباحث مربوط به اين مناظرات تأليف شد و علم كلام راه واقعي مجادله به احسن را كه عبارت از ايراد ادلّة مناسب و موافق افهام و عقول مختلف باشد يافت .
مسلمين و اهل كتاب ميكوشيدند تا ضمن دفاع از كتب خويش در كتاب آسماني طرف ديگر تناقضاتي بيابند و محالات. همچنين هر دو طرف در دفاع از عقايد خويش تا آنجا كه ممكن بود منطقي بودند و معقول .
احتجاجات مسلمين اگر همه جا با موازين جدال به احسن منطبق نبوده لااقل غالباً مبتني بود بر مطالعه اناجيل. امّا در اروپا كه تا قرن دوازدهم هيچ ترجمه لاتيني از قرآن در دست نبود، احتجاجات اسكولاستيكها مبتني بود بر مسموعات و حتّي اتّهامات. در قرن سيزدهم ميلادي، بارتِـلِـمي ادسايي هنوز در ردّ يك تن مسلمان نسبت به شارع اسلام تهمتهايي بياساس نامعقول ذكر ميكرد كه حاكي بود از آفت ناشناخت، اقوال اسكولاستيكهاي قرون وسطي را در باب اسلام مجموعهاي كرده است از اتّهامات ناروا و جاهلانه، اين مايه ضعف منطق را حتّي توماس داكونياس كه خود به خواهش يكي از رؤساي دومينيكن رساله در ردّ مسلمين نوشت نيك در مييافت .
همين نابغة واقعي الهيات وقتي درصدد تأليف كتابي برميآيد تا به قول خود مسلمانان اندلس را از طريق براهين و ادلّة طبيعي و عقلي به حقّانيت ديانت مسيح و بطلان عقايد مسلمين متوجّه كند، احساس ميكند كه جز با استدلال و قياس نميتواند اين تعهّد را به انجام رساند. خودش ميگويد سبب آن است كه يهود را ميتوان از روي تورات مجاب و متقاعد كرد. اهل بدعت از نصارا را هم ميتوان با ادلّه و شواهد منقول از انجيل به راه آورد، اما با مسلمين ـ كه اين حكيم بزرگ اسكولاستيك از روي خطا آنها را در رديف كفّار و مشركين به شمار ميآورد ـ جز با ادلّة عقلي كه پسند طبع سليم باشد احتجاج نميتوان كرد.
مسلمين از روي تورات و انجيل ادلّهيي بر صحت نبوت خاصه اقامه ميكردند و در عين حال با تسامح و وسعت نظر هوشيارانه اعتراضات منكران را ميشنيدند.
در قلمرو اسلام احتجاجات تنها با يهود و نصارا نبود. مجوس مخصوصاً در ايران بعد از ساسانيان، نيز در اين مناظرات وارد بودند. در بين مسلمين مناظره با ثنوية مجوس و ردّ عقايد و آراء آنها مورد توجّه معتزله بود، چنانكه ابوالهذيل علاف بنابر روايات بالغ بر شصت رساله در مجادلة با مجوس تأليف نمود. بعلاوه مجوس ميلاس نام را ـ كه براي وي يك مجلس مناظره با بعضي علماء ثنوي آراسته بود ـ به اسلام درآورد و در داستان اين مناظره كتابي نوشت به نام ميلاس، خود مأمون نيز با مجوس گهگاه مناظره ميكرد. چنانكه گويند در خراسان مجوسي بر دست وي اسلام آورد و مأمون او را با خويشتن به عراق برد. آنجا مجوس مرتد شد و مأمون او را بخواست و با او مناظره كرد و به اسلام بازش آورد. مسألهيي كه در مناظره با مجوس و ثنويه مطرح ميشد فلسفي و اخلاقي بود و با آنكه مجادله با مجوس بعدها دنبال نشد اما اين همه، مناظرات مسلمين با اهل ديانات و مقالات گوناگون رنگ فلسفي داد و مخصوصاً جنب و جوش معتزله به اين مباحثات رنگ علمي خاصي بخشيد.
در هر حال، از همين مناظرات با اهل ديانت بود كه علم كلام نشأت يافت. اين مناظرات اگر هم به قدر اخلاقيات و معنويات پيشوايان اسلام در تشويق منكرين به قبول اسلام تأثير نداشت، لااقل بعضي عقول مردد را از تزلزل نجات داد. بعلاوه وقتي مسلمين به فلسفه هم آشنايي يافتند و در مناظرات نيز ادلّة طرفين تنقيح شد از مجموع آنها غير از كلام، علل و نحل حاصل آمد كه شكل اسلامي تاريخ اديان بود.
در ايام مأمون، مسلمين با همان شور و شوقي كه به هندسه و منطق روي آوردند به عقايد و مذاهب هم توجّه كردند. خود خليفه با بردباري و خردمندي به دلايل و اقول دو طرف گوش ميكرد و آنها را در مناظرات از بد زباني و درشت خويي منع ميكرد.
فرقه معتزله كه بعضي خلفا مثل مأمون و واثق نيز از آنها حمايت ميكردهاند در مسايل راجع به عقايد غالباً راهحلهايي ابتكاري عرضه كردهاند و از اين لحاظ عنوان آزاد فكران در اسلام يا تعقّل گرايان اسلام كه بعضي اهل تحقيق به آنها دادهاند، چندان گزاف نيست8.
رهبر عظمالشأن انقلاب، آقاي خامنهاي در مورد مناظرههاي علمي و قانونمند و ضرورت نهضت علمي و آزاد انديشي ميفرمايد:
… همين كه اين نسل از افراط و تفريط، رنج ميبرد و راه ترقّي و تكامل را نه در « جمود و تحجّر » و نه در « خودباختگي و تقليد» بلكه در نشاط اجتهادي و توليد فكر علمي و ديني ميداند و ميخواهد كه شجاعت نظريهپردازي و مناظره در ضمن وفاداري به اصول اخلاق و منطق در حوزه و دانشگاه بيدار شود و اراده كرده است كه سؤالات و شبهات را بيپاسخ نگذارد، خود في نفسه يك پيروزي و دستاورد است و بايد آن را گرامي داشت و آنگاه كه نخبگان ما نقطة تعادل ميان « هرج و مرج » و « ديكتاتوري » را شناسايي و تثبيت كنند، دوران جديد آغاز شده است.
آري نبايد از « آزادي » ترسيد و از « مناظره » گريخت و « نقد و انتقاد » را به كالاي قاچاق و يا امري تشريفاتي، تبديل كرد چنانچه نبايد به جاي مناظره به « جدال و مرا » گرفتار آمد و به جاي آزادي به دام هتّاكي و مسؤوليت گريزي لغزيد.
بيشك آزادي خواهي و مطالبة علمي و ديني فرصتي براي انديشيدن و براي انديشة توأم با رعايت « ادب استفاده از آزادي » يك مطالبة اسلامي است و « آزادي تفكّر، قلم و بيان نه يك شعار تبليغاتي بلكه از اهداف اصلي انقلاب اسلامي است و من عميقاً متأسّفم كه برخي ميان مرداب « سكوت و جمود » با گرداب « هرزهگويي و كفرگويي » طريق سومي نميشناسند و گمان ميكنند كه براي پرهيز از هر يك از اين دو، بايد به دام ديگري افتاد. حال آنكه انقلاب اسلامي آمد تا هم « فرهنگ بيمهار و خودخواهانة غربي » را نقد و اصلاح كند و هم فضايي بسازد كه در آن، « آزادي بيان » مقيّد به « منطق و اخلاق و حقوق معنوي و مادي ديگران » و نه به هيچ چيز ديگري، تبديل به فرهنگ اجتماعي و حكومتي گردد و حرّيت و تعادل و عقلانيّت و انصاف، سكّة رايج شود تا همة انديشهها در همة حوزهها فعّال و برانگيخته گردند و « زاد و ولد فرهنگي » كه به تعبير روايات پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت ايشان (ع)، محصول « تضارب آراء و عقول » است، عادت ثانوي نخبگان و انديشهوران گردد. بويژه كه فرهنگ اسلامي و تمدّن اسلامي همواره در مصاف با معضلات جديد نيز در چالش با مكاتب و تمدّنهاي ديگر، شكفته است و پاسخ به شبهه نيز بدون شناخت شبهه ناممكن است. اما متأسّفانه گروهي به دنبال سياست زدگي و گروهي به دنبال سياستزدايي، دائماً تبديل فضاي فرهنگي كشور را به سكوت مرداب گونه با تلاطم گرداب وار ميخواهند، تا در اين بلبشو، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تريبون، بتوانند تأثيرگذار و جريان ساز باشند و سطح تفكّر اجتماعي را پايين آورده و همة فرصتهاي علمي را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسايند و درگيرهاي غلط و منحط قبيلههاي بافرهنگ فاسد بيگانه را رواج دهند و در نتيجه صاحبان خرد و احساس، ساكت و مسكوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان، بر كنار و در حاشيه مانده و منزوي، خسته و فراموش شوند. در چنين فضايي جامعه به جلو نخواهد رفت و دعويها، تكراري و ثابت و سطحي و نازل ميگردد، هيچ فكر توليد و حرف تازهاي گفته نميشود. و عدّهاي مدام خود را تكرار ميكنند و عدّهاي ديگر تنها غرب را ترجمه ميكنند و جامعه و حكومت نيز كه تابع نخبگان خويشاند، دچار انفعال و عقبگرد ميشوند. براي بيدار كردن عقل جمعي چارهاي جز مشاوره و مناظره نيست و بدون فضاي انتقادي سالم و بدون آزادي بيان و گفتگوي آزاد با « حمايت حكومت اسلامي» و « هدايت علما و صاحبنظران» توليد علم و انديشة ديني و در نتيجه، تمدّنسازي زHN و جامعهپردازي، ناممكن و يا بسيار مشكل خواهد بود. براي علاج بيماريها و هتّاكيها و مهار هرج و مرج فرهنگي نيز بهترين راه، همين است كه آزادي بيان، در چهارچوب قانون و توليد نظريه در چهارچوب اسلام ، حمايت و نهادينه شود و تشكيل كرسيهاي نظريهپردازي و كرسيهاي پاسخ به سؤالات و شبهات و كرسيهاي نقد و مناظره، روشهايي علمي و معقول باشند و خوب است كه حمايت و مديريت شوند به نحوي كه هر چه بيشتر، مجال علم گسترش يافته و فضا بر دكّانداران و فريبكاران و راهزنان راه علم و دين، تنگتر شود9.
پيامبران نمونههاي درخشاني از گفت و گوي سازنده با دشمنان و مخالفان خود به هدف متمايل ساختن آنان به اسلام و نيز ابطال دلايل مخالفان و در نتيجه بنيان نهادن عقيده بر پايههايي استوار از برهان و منطق ترسيم كردهاند. براي ما كه امروز در دنيايي از نبرد عقايد و افكار به سر ميبريم، لازم است از مناظرههايي كه ميان ابراهيم (ع) و طاغوت روزگارش و همچنين ميان وي و پدرش صورت پذيرفته بود درس بياموزيم و در پرتو مناظرههاي او و ديگر پيامبران تا پيامبر خاتم (ص) راه بجوييم و در اين تأمّل كنيم كه چگونه آنان دور از غوغاگريها و جنجال آفرينيهايي كه امروزه جدل فكري و سياسي به دامن آن در غلتيده است به شيوهاي پسنديده به نقد دلايل مخالفان خويش ميپرداختند.
حيات فكري مسلمانان در روزگار صحابه و تابعين و نيز در عصرهاي پر درخشش اسلامي در پرتو همين رهنمودها پيش رفته است؛ چه در آن روزگاران در دربار خلفا و يا در مساجد ميان مسلمانان و پيروان اديان و انديشههاي ديگر از جمله زنديقان و منكران وجود خدا در ميان فرقههاي مختلف اسلامي با همديگر مناظرههايي صورت ميگرفت و در اين مناظرهها هيچ چيز جز دليل و برهان چيرگي و يا حضور نداشت و اين خود گواهي روشن بر تسامح اسلام و شاهدي آشكار بر جايگاه بلندي بود كه اين آيين به خرد و دانش و آزادي داده است. تا جايي كه علّامة شهيد دكتر اسماعيل فاروقي استاد علم دين شناسي تطبيقي در دانشگاه تِمپل آمريكا در جُستار مهم خود دربارة حقوق غير مسلمانان در حكومت اسلامي بدان گراييده است كه در حكومت اسلامي فرد ذمّي (يا شهروند غير مسلمان) حق دارد در محافل خاص فرقة خود و يا در محافل عمومي، مشروط به آن كه احساسات عمومي مسلمانان را جريحهدار نكند، به گسترش و تبليغ ارزشهاي هويت خويش بپردازد؛ چه هيچ نزاعي در اين نيست كه ذمّي حق دارد در چارچوب قانوني كه همگان بدان گردن نهادهاند و در محدودهاي كه احساسات اكثريت را ـ بعني آنها كه يه حقّ اقليّت در اظهار عقايد خود در آغاز احترام گذاشتهاند ـ جريحهدار نميكند، عقيده و ديدگاه خود را ابراز بدارند اگر مسلمان حق و بلكه وظيفه داشته باشد كه دعوت خود را به شهروندان غيرمسلمان عرضه كند. از ديگر سوي، شهروندان غير مسلمان نيز حقي همانند خواهند داشت و اگر در اين ميان ترسي بر ايمان مسلمانان باشد آنان در برابر اين ترس راهي جز آن نخواهند داشت كه ايمان خويش را ژرفتر كنند و از رهگذر پرسش از عالمان خويش در صدد تحقّق بخشيدن به اين امر مهم برآيند. امروزه با گسترش ارتباطات و پيشرفتهاي گسترده در وسايل ارتباط جمعي، ديگر عزلت كامل و حصار كشيدن گرداگرد خويش امكانپذير نيست و نقدها و بحثهاي مخالف به هر وسيلة ممكن به مسلمانان خواهد رسيد و در چنين شرايطي يگانه راه و يگانه پشتيبان آنان در برابر هر نقد و نظريه فرا روي نهادن نقد و نظريهاي برتر، خردورزانهتر و درستتر خواهد بود.
ابوالاعلي مودودي كه پيشگام فقهاي حقوق اسلامي است در تبيين آزادي غير مسلمانان ديدگاهي روشن و قطعي ارايه داده است. او مينويسد:
« در حكومت اسلامي، غير مسلمانان درست همانند مسلمانان و برابر آنها از حق آزادي ايراد سخن، نوشتن، ابراز رأي و نظر، انديشه و برگزاري اجتماع برخوردار خواهند بود و در اين زمينه همان الزامها و شروط و تعهّداتي كه بر مسلمانان است بر آنان نيز خواهد بود. آنان اجازه خواهند داشت در چهارچوب قانون از حكومت و كارگزارانش، حتّي از رئيس حكومت انتقاد كنند. همچنين آن گونه كه مسلمانان حق دارند مذهب فرقه و دين آنان را نقد كنند، آنان نيز حق خواهند داشت دين اسلام را نقد كنند و از آن سوي بر مسلمانان هم لازم خواهد بود، همان گونه كه به غير مسلمانان لازم است در نقد خود پايبند حدود قانوني باشند. آنان در ستايش آيين و تبليغ كيش خويش از آزادي كامل برخوردار خواهند بود. اگر هم مسلماني از دين برگردد عواقب ارتداد وي متوجّة خود او خواهد بود و هيچ غير مسلماني بدين سبب مؤاخذ نخواهد شد.
در حكومت اسلامي غير مسلمانان مجبور به پذيرش عقيده يا انجام عملي بر خلاف آنچه خواست قلبي آنان است نخواهند شد و حق خواهند داشت كارهايي را كه مطابق خواست قلبي آنان است تا آنجا كه با قوانين حكومت برخوردار نداشته باشد، انجام دهند.»
اينها همه به معناي پذيرفتن تعدّد و هويتهاي فرهنگي در درون جامعة اسلامي و تعامل مشترك و آزادانة آنها با همديگر است تا همه به رغم اختلافها و تفاوتهايي كه دارند دور از ايدئولوژي سلطه و استكبار و هم نوايي با حكومتهاي غرب، در ساختن تمدّن اسلامي مشاركت ورزند10.
آيين اسلام آزادي را به عنوان يكي از آمار و لوازم مسؤول بودن فرد تضمين كرده و هرگونه عامل و زمينة اكراه و اجبار را ممنوع شمرده و در كنار آن از هيچ تلاشي در تأكيد بر ضرورت بيان آشكار حق و اقامة برهان بر عقيدة درست، سپردن مسؤوليت دفاع و پاسداري از عقيده به افراد و گروهها، باز داشتن فتنه از گروندگان، هر چند از رهگذر استفاده از قدرت، و سرانجام كوشش در خنثي كردن نقشههاي دشمنان فروگذار نكرده است. تقريباً همة كتابهاي تفسير و فقه بر اين نكته اتّفاق و اجماع دارند كه آية « لا اِكراهَ فِي الدّينِ» كه در سورة بقره آية 256 بيان شده، يكي از اصول و قواعد بزرگ اسلام و ركني از اركان تسامح اين دين است. اسلام نه اجازه ميدهد كسي براي پذيرش اين دين هدف اكراه قرار گيرد و نه براي ترك اين دين.
اسلام، همچنين به هدف ضمانت كردن عدم اكراه، بر مسلمانان واجب ساخته است قدرتي فراهم آورند كه به كمك آن بتوانند در برابر هر كس كه بخواهد آنان را از دينشان بفريبد و بازدارد رودررو بايستند و هم از مسلمانان خواسته است در دعوت كردن دشمنان و مخالفان بدين آيين شيوة حكمت و اندرز شايسته را در پيش گيرند تا درستي از نادرستي و راستي از كژي بازشناخته شود.
صاحب تفسير الميزان، آيت الله محمدحسين طباطبائي، مفسّر شيعي معاصر، آية « لا اكراه في الدّين» را مهمترين آيهاي ميداند كه بر خلاف پندار شماري از پژوهشگران مسلمان و غير مسلمان كه مدّعي شدهاند اسلام دين شمشير است، بر اين حقيقت دلالت ميكند كه اسلام با خون و شمشير و يا با اكراه و زور گسترش نيافته است.
در سيرة پيامبر اكرم (ص) و در رفتار آن حضرت با اصحاب خود به خوبي ميتوان ارزش انديشه و رأي را ديد. آن حضرت با اين كه پيامبر خدا و رسانندة احكام الهي بود نه فقط در برخورد با آراي مخالف سعة صدر داشت، بلكه اصحاب خود را به داشتن رأي و اجتهاد مستقل فرا ميخواند ميفرمود: « مبادا كسي از شما دهن بين باشد و بگويد: من با مردم هستم ]همان ميگويم كه مردم ميگويند[ . از اين روي هيچ تعجّبي نيست كه پيامبر (ص) توانست مكتبي فراگير بنيان نهد تا در زمينههاي مختلف رجالي بزرگ بيرون دهد و در سالهايي معدود با عظمتترين و زيباترين ثروت يا انقلاب فرهنگي از دل صحراي خشك و بيحاصل عربستان برخيزد.
اسلام در طول تاريخ پرچم هماورد طلبي را روياروي افكار و انديشههاي مخالف برافراشته و آنها را به گفت و گوي جدّي فرا خوانده است، با اين اطمينان كه از سويي از منطقي قوي و برتر برخوردار است و از سوي ديگر اين منطق با فطرت بشر سازگار و همگن است، تا جايي كه اگر انسان در فضايي از آزادي و طهارت به خود واگذاشته شود راهي جز گردن نهادن بدين آيين فراروي خويش نمييابد. هماوردطلبي اسلام در دعوت به مناظره پيام روشن يكي از آيات صريح قرآن كريم است كه در دل مخاطبان خويش اثري ويژه داشته است، آنجا كه ميگويد: « بگو: اگر راست ميگوييد برهان خود را پيش آوريد.»
با تكيه بر همين منطق است كه در هر نسل و در هر عصر و با پيش آمدن هر ابتلاي تازه بر مسلمانان، مرداني بزرگ قامت افراشتهاند و با تكيه بر كتاب الهي روياروي همهي تهديدهاي نوخاسته ايستادهاند تا گواهي خويش را بر حق ادا كنند. با همة فراواني مناظرههايي كه ميان عالمان مسلمان و سردمداران فكري و مذاهب و انديشههاي مخالف روي داده، در تاريخ نمونهاي ثبت نشده است كه مسلماني در يك مناظرة آزاد شكست خورده و يا از مناظره، عقب نشسته باشد، بلكه سخن پيامبر در رويارويي با مخالفان سرسخت آن بوده است كه « مرا با مردم واگذاريد.» اكنون نيز سخن رهپويان پيامبر (ص) همين است و همه جا به چنين مناظرههايي آزاد فرا ميخوانند، بيآنكه البته پاسخي بشنوند.
از همين روي هيچ شگفت آور نيست كه ببينيم همة افكار و انديشهها راه خود را به سوي گفت و گوي و رشد و بالندگي تنها در پرتو حيات فكري آزادانهاي ديدهاند كه الگوي اسلام آن را ايجاد كرده است. در فضايي كه اسلام بوجود آورده، كسب دانش هم يك تكليف و هم يك حق است و تحقيق علمي جايگاهي والا داشته و دارد و از هر قيد و بندي رهاست: در سورة يونس آية 101 ميفرمايد: « بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست.» اسلام بر آزادي، قيودي خارجي نگذاشته و از ديدگاه اين آيين، مهم آن است كه آزادي، خود را نقض نكند و به وسيلهاي يا زمينهاي براي از ميان بردن آزاديهاي ديگران يا تجاوز نسبت به اين آزاديها و يا به ابزاري براي برانگيختن گرايشهاي نژادي و تعصّبهاي گوناگون و يا سرآغازي براي تحريك انگيزههاي غريزي بدل نشود؛ چه، آزادي يكي از ارزشهاي والاي انساني است، اما چنانچه از ارزشهاي حق و خير و زيبايي و عدالت جدا شود، مفهوم خود را از دست ميدهد. بر همين پايه است كه ستمگر و يا ديوانه از آزادي برخوردار نيستند: « هيچ ضرر يا ضرر رساندني در اسلام نيست » و « هيچ ستمي جز بر ستمگران نيست » كه در سوره بقره آيه 193 بيان شده است و به ديگر سخن، ارزش آزادي بسته به مقدار قدرت، آرامش، ثبات، ايمان، عدالت، و پيشرفتي است كه به زندگي ميبخشد.
اسلام انديشه و آزادي انسان را آنچنان ارجمند دانسته كه انديشيدن را يك واجب قلمداد كرده است؛ چرا چنين نباشد، در حالي كه پايداري در برابر مهمترين مسايل سرنوشت ساز همچون مسألة عقيده و اموري چون رفتار و كردار و سرنوشت به همين وظيفه وابسته است. از همين روي است كه آيات كتاب الهي پياپي و پيوسته انسان را به تفكّر فرا ميخواند، عقل و خرد او را راه مينمايد، او را به پيروي نكردن از توهّمها، پرهيز از همراهي بيدليل با عامة مردم و خودداري از دنباله روي پدران و نياكان تشويق ميكند و چيزهايي همانند شراب و مواد مخدّر را كه از ميان برندة عقل است حرام اعلام ميدارد و او را از دست يازيدن به استبداد و سلطهگري و يا سر فرود آوردن در برابر آن منع ميكند11.
تمامي انسانها از كرامتي كه خداوند به آنها بخشيده است حق برخورداري و استفاده را دارند. انسانها از عقل و نطق بهره دارند. ميتوانند آزادانه بينديشند و سخن بگويند. اسلام تنها به آن بسنده نكرده است كه حق انسان را براي زندگي، آزادي و سلامت شخصيّت به رسميت بشناسد، بلكه بر پاية اصل خلافت و كرامت انسان و با اتّكا به اين كه انسان خليفة خداوند و در داوري به حق در ميان مردم جانشين اوست، پاسداري از اين آزادي و كرامت را وظيفهاي مقدّس براي فرد و جامعه دانسته است. هر كسي در ميان مردم به فرمان بري خداوند و حكم به عدالت برخيزد هم او خليفة خداوند است. اين انسان موجودي است كه خداوند او را در آسمان به اين گرامي داشته كه نامش دربارگاه جلال و ملأ اعلي ياد شود و آنگاه فرشتگان خود را نيز به سجدة او واداشته است. بنابراين هيچ جاي شگفت ندارد كه او را در زمين نيز بدان بهرهاي كه از خرد و اراده و نطق داده و به آن نيروها كه در عالم هستي به تسخير او درآورده و سرانجام به آن پيامهاي هدايت و كتابهاي آسماني كه بر او نازل كرده است گرامي بدارد.
بلي انسان ميتواند به درجهاي از علو و مرتبه برسد كه هيچ فرشتة مقرّبي به آن درجه نرسيده است. سعدي در اين مورد ميگويد:
مگر آدمي نبودي كه اسير ديو ماندي كه فرشته ره ندارد به مكان آدميّت
اگر انسان پايگاه و منزلتي را كه بر او ارج نهادهاند، نشناسد، سرانجام به ورطة هلاكت خواهد افتاد كه حضرت علي (ع) ميفرمايد: « هَـلَكَ اْمـْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ » « تباه گشت مردي كه قدر و منزلت خود را نشناخت. ( ندانست كه چه گوهر گرانمايه است.)12 »
انسان، اين عالم اكبر، موجودي كه خداوند از ميان تمامي موجودات آسماني و زمين با چشم عنايت به او مينگرد و نسبت به او كرامت نموده، او را خليفة خود قرار ميدهد و ميفرمايد: « وَ اِذ قال رَبـُّـكَ لِلْمَلائِكَةِ اِنّي جاعِلٌ في الاَرْضِ خَليفَةً … » 13
پس اين كرامت انسان در نزد حق سبب ميشود كه انسان ارزش يافته و از نظر عقيده و انديشه بايد مورد احترام و تكريم قرار گيرد و به قول سعدي « مغزي است در هر استخوان، مردي است در هر پيرهن »
يكي از نتايج كرامت انسان حفظ حيات او از تجاوز، خواه از سوي خود وي و خواه از سوي ديگران است؛ كه در بخشي از سورة نساء آيه 29 ميفرمايد: « انساني كه خداوند ريختن خونش را حرام گردانيده است.»
و در بخشي از سورة اسراء آيه 33 ميفرمايد: « و هرگز نفس محترمي كه خدا قتلش را حرام كرد، مكشيد مگر آنكه به حكم حق مستحق قتل شود.»
حرمت نهادن به انسان از نگرگاه اسلام، به حفاظت از وي در برابر پديدارهايي چون گرسنگي و بيماري و آوارگي كه هستي او را تهديد ميكند و همچنين در برابر هر چه از قبيل بدگماني و تجسّس و غيبت و ديگر انواع ستم كه او را در معرض اهانت، تمسخر و يا بردگي براي ديگران قرار ميدهد امكانپذير شده است. هر انساني بايد به حقوق خود آگاه باشد و حق ندارد به عنوان بندهاي كه خليفة خداوند است دربارة آن سستي و كوتاهي ورزد.
اين حقوق ملك او نيست، بلكه از آنِ خداوند سبحان و او يگانه مالك آن است، و در اين ميان از انسان خواسته شده است در اين وظيفه آنگونه كه خداوند اراده فرموده، عمل كند؛ براي نمونه، حفاظت انسان از زندگي خود و فراهم آوردن آنچه موجبات بقاي انسان و تحوّل و پيشرفت در زندگي اوست، حقي براي انسان نيست كه مثلاً با كارهايي چون خودكشي، ولنگاري، تحميل گرسنگي به خويش، انتقام جويي و يا به سپردن خود به جهل و نادان، در آن كوتاهي ورزد. سرباز زدن از بندگي ديگران، مقاومت در برابر طاغوتها و مبارزه براي آزادي، عدالت، پيشرفت و سعادت بشر نيز نه مصاديقي از حقوق بلكه وظايفي ديني هستند كه انجام آنها موجب پاداش الهي و واگذاشتن آنها موجب كيفر است. بدينسان، در نگرش اسلام، حقوق انسان از نوعي تقدّس برخوردار ميشود كه تا زماني كه يگانه سر چشمة آن خداوند است، هيچ حزب يا پارلمان و يا حكمراني نميتواند آن را به بازي گيرد و چيزي از آن را الغا و يا دست خوش تغيير كند14.
بنابراين در بحثها و گفتگوها بايد براي انديشة يكديگر ارزش قايل شده، با توجّه به حق آزادي عقيده كه حق هر فرد در انتخاب يك عقيده دور از هر گونه اكراه است، در حدّي كه به حيثيّت ديگران لطمهاي وارد نشود بدون ترس و سانسور، عقايد خود را ابراز نماييم و نيز به عقايد ديگران به ديدة تكريم بنگريم.
ما به سبب برخورداري از نعمت الهي چون انديشه و اراده و جانشيني خدا بايد از اين توانهاي نهفته بهره برده و در شكوفايي آنها كوشش نماييم. در رويارويي با طوفان تهاجم، انديشه و تفكّر رسالتي دوگانه بر دوش داريم از سويي ميبايست زمينة وسيعتري براي گفتگو و برخورد ميان گروههاي مختلف امّت كه با سلطة بينالمللي و صهيونيستي بر ثروتها، مقدّسات و روح و انديشة خود مخالف است و نيز ميان گروههاي مختلف اسلامي و ديگر طرفداران آزادي ملّتها و حقوق بشر با هر دين و آيين، فراهم سازيم، و از سويي ديگر ميبايست براي روشن كردن « طرح اسلامي » كه همة رهاوردهاي كوششهاي بشر را در خود جاي ميدهد، بكوشيم و در اين راه نقطه ضعف و سستي و سقوط را در فرهنگ غربي بشناسيم و اجازه ندهيم كه اين ضعفها و سستيها بر ما چيره شود و ما را در زير گامهاي خود خرد كند. خاستگاه ما در اين مهم، اصل «يگانگي نوع بشر و وحدت سرنوشت آن و همچنين شمول رحمت الهي به همة انسانها» است.
مـِـن الله التّـوفيق
زهرا خلفـــي
دانشگاه آزاد اسلامي ـ واحد دزفول
آبان ماه 1383
پـا نوشــت
3 - قرآن و شعارها، ص 85 .
4 – بخشي از آية 159 سورة آل عمران .
5 – بخشي از آية 46 سوره عنكبوت .
6 – بخشي از شعر ميتراود مهتاب « نيما يوشيج » .
7 – بخشي از شعر زمستان « اخوان ثالث » .
8 – كارنامه اسلام، بخشهايي از صص 92 الي 110 .
10 – آزاديهاي عمومي در حكومت اسلامي صص 27 و 28 .
11 - همان كتاب، بخشهايي از صص 22. 23. 36. 37، 39 .
12 – حكمت 141 ، نهج البلاغه، فيض الاسلام .
13 –بخشي از آية 30 سورة بقره .
14 – آزاديهاي عمومي در حكومت اسلامي ، بخشي از ص 18 .
منـابع و مأخـذ
1- داد ، سيما، فرهنگ اصطلاحات ادبي، انتشارات مرواريد، چاپ دوم 1375 .
2- استاد كمالي، سيد علي، قرآن و شعارها، مؤسّسة فرهنگي، انتشارات نور معرفت، چاپ اول، 1375.
3- دكتر زرين كوب، عبدالحسين، كارنامة اسلام، انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1380 .
4- نشريّة اطّلاع رساني معارف، شماره 11 ، اسفند 1381 .
5- غنوشي، راشد، آزاديهاي عمومي در حكومت اسلامي، مترجم حسين صابري، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1381 .
6- فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، چاپ دوم، مجلّد 1-6 ، 1365 .
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ،
جايگاه مناظره و مباحثة ارزشمند در نهضت آزادانديشي،
،
:: برچسبها:
جايگاه مناظره و مباحثة ارزشمند در نهضت آزادانديشي,